موی سپید و توی آینه دیدم
آهی بلند از ته دل کشیدم
تا زیر لب شکوه رو کردم آغاز
عقل هی ام زد که خودت رو نباز
عشق باید پا درمیونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
رفته بودم تا مثل یک کبوتر
باز کنم تو آسمون بال و پر
دیدم که شوقی ندارم به پرواز
عقل هی ام زد که خودت رو نباز
عشق باید پا درمیونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
رفتم که با شادی و سازش کنم
گلهای گلدونو نوازش کنم
از دل بی حوصله غمگین شدم
تشنه ی دلداری و تسکین شدم
تا زیر لب شکوه رو کردم آغاز
عقل هی ام زد که خودت رو نباز
عشق باید پا درمیونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
موی سپید و توی آینه دیدم
آهی بلند از ته دل کشیدم
تا زیر لب شکوه رو کردم آغاز
عقل هی ام زد که خودت رو نباز
عشق باید پا درمیونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه